بعد از کلی وقت....

سلامچقدر وقته ننوشتم چقدر وقته حرف نزدم و چه اتفاقا که نیوفتادهدلم پره دلم سنگینه انگار یه چیزی رو دلم افتاده که سنگینهدلم داره پر میزنه برای بیخیالی بیفکریچقدر این روزها سنگینهگاهی وقتا فکر میکنم باز بذارم حامله بشم از بس اون دوران حالو هوام خوب بود از بس اون دوران قدرت خدا اروم بودمگاهی وقتا فکر میکنم به دختر داشتن همدم داشتناین روزها پارسا حرفاش شده حرفای من چه خوب چه بدخدایا کمکم کن که درست تربیتش کنمخیلی میترسم از بد تربیت کردنش درست تربیت نشدنش..... بعد از کلی وقت.......

سلام عشق من پسرمرسیدیم به قرار و نامموناین روزها دیگه کامل حرف میزنیو و همش میپرسی چراگاهی وقتا دیگه نمیدونم چه جوابت بدمدیشب تا ۵ صبح بیدار بودی و سر من درد گرفتببخشید که گاهی وقتا مجبورم زور بگم مجبورم دعوات کنم یا داد بزنمگاهی وقتا که دعوات میکنم گریه میکنی که چرا دعوات کردمامسال برای تولدت برات میکروفن خریدم و سریع خوردش کردیخاله حبیبه امسال رایوانکلوژی قبول شده و دیگه کمتر میبینیمشخاله حبیبه برات ماشین کنترلی خریدخاله مرضیه هم برات دفتر نقاشی و مداد رنگیوقتی خاله مرضیه بهت کادو داد بهش گفتی من لباس داررم من شلوار داررم وقتی باز کردی و دیدی مداد رنگی همش به خاله میگفتی من اینارو دارم بعد از کلی وقت.......

سلام وبلاگ من..گاهی وقتا میام فقط واست تعریف کنمبرای پارسا تولد گرفتم اما همکاری نکردماشین خریدیم اونم چه خریدنیییییدست شهاب بوده و باهاش تصادف کرده و ۱۱ تومن شده هزینشتو این نداری و بدهی اینم اومد روشاحسان میخواد خودش بده هرچیم من غر میزنم بیفایدهدیگه بیخیال شدمالان سه هفته هست که تو تعمیرگاه هستمرضیه و هانیه هم باهام قهر کردن بعد از کلی وقت.......